۱۳۹۸/۱/۲۷

یاداشت: باز آفرینی شهری

نویسنده: شهباز غفوری معمار، شهرساز، طراح و برنامه ریز شهری

بازآفرینی شهری (Urban Regeneration) را میتوان یکی از قدیمی ترین راهکارهای شهرسازی برای حل معضلات شهری دانست. بازآفرینی که راهکاری از نوع طرح ریزی کالبدی شهر است، در تلاش است با حذف مسائل شهری به کیفیت های شهری از طریق ساخت کالبدی دست یابد. به بیان دیگر بازآفرینی شهری با حذف فیزیکی مشکلات و ساخت کالبدی جدید در تلاش است تا بر ابعاد اجتماعی، فرهنگی، رفتاری و اقتصادی اثر گذارد.
بازآفرينی شهری مجموعه سياست ها و طرح های جامع و يكپارچه  کالبدی برای حل مشكلات شهرها است، به گونه ای كه منجر به ارتقای کیفیت های اقتصادی، عملکردی، رفتاری و زیستی شهر شود. بازآفرينی شهری در برگيرنده روندی از اقدامات و برنامه های مختلف و منعطف در مقياس های مختلف و در حوزه طرح و محدوده های اثر پذیر است که مکمل طرح اصلی در مسيرِ اهداف طرح  است.
 اگر چه این روش در بسیاری موارد موثر است، به شدت از طرف شهرسازان مردم گرا مورد نقد قرار گرفته است، بی شک یکی از بهترین و موفق ترین طرح های بازآفرینی شهری را میتوان طرح های کالبدی هوسمان در پاریس دانست که برای چند قرن است بی رحمانه مورد نقد منتقدین قرار دارد. یکی دیگر از طرح های موفق بازآفرینی شهری طرح های گسترده رابرت موزز در نیویورک است، که شدت انتقادات به وی منجر به آن شد که امروزه جین جیکوبز به عنوان منتقد وی سرشناس تر از وی در شهرسازی باشد. لکن تصور هر دو شهر امروزه بدون تغییرات کلی یا به اصطلاح بازآفرینی این شهرها شاید غیر ممکن باشد.
پاریس به عنوان مقصد اول گردشگری و نیویورک به عنوان پرچمدار اقتصاد مدرن جهان بدون تغییراتی که طرح های کالبدی و بازآفرینی برای آنها مهیا کردند قابل تصور نیستند. آنچه بی شک دارای جای بحث نیست موفقیت و موثر بودن این طرح ها به ویژه در طی زمان کافی است. آنچه روزگاری به عنوان مهمان ناخوانده باروک و مدرنیته قلمداد میشد امروزه بخشی از شخصیت غرور آفرین این شهرها برای شهروندان آنها است.
بحث اصلی در بازآفرینی امروزه کاهش هزینه های اجتماعی-فرهنگی است، در تمامی نقدهای منطقی و دانش پایه از طرح های کالبدی، آنچه مورد نقد است نه دستاوردهای طرح بلکه هزینه هایی پنهان در لایه های سبک زندگی است، مانند آنچه جین جیکوبز در زندگی روزمره نیویورکی پیش از طرح های گسترده مدرن سازی شهر اشاره میکند.
بی شک نمیتوان در جهان ماده تغییرات فیزیکی را مهار و متوقف نمود، تمامی تلاش ها برای حفظ ده اثر معماری برجسته دنیا تا به امروز نتوانستند منجر به عدم تغییر کامل آنها شوند، هر روز شاهد تغییراتی فیزیکی برای حفظ ابنیه تاریخی در تمام جهان هستیم. آنچه مقصود از یک طرح بازآفرینی مطلوب است حفظ مولفه های فرهنگی-رفتاری در روابط انسانی به شکل مطلوب پس از تغییرات فیزیکی شهر است.
طرح های بازآفرینی معمولا منجر به افزایش قابلیت های کالبدی شهر در عملکردهای اقتصادی، ترافیکی، ایستایی، تاب آوری و سایر مولفه های آشکار زندگی شهری می شوند. آنچه در لایه های پنهان زندگی شهری است لکن ممکن است در بدو تملک اولین خانه برای تخریب نوسازی آن حوزه شهری از دست رفته باشد. روش های گوناگونی مانند توسعه های بزرگ یا توسعه های خرد مرحله به مرحله یا توسعه های مشارکتی و .. در طی سالیان آزموده شدند و آنچه در همگی ثابت بوده است آن است که حذف فیزیکی عناصر بافت شهری همیشه منجر به تغییرات ساختار اجتماعی-فرهنگی شهر می شود و در نتیجه بخشی از سبک زندگی آن شهر از دست رفته و متحول می شود.
در بسیاری موارد طرح های بازآفرینی با وجود عملکرد خشن خود برای حذف مسائل یعنی حذف فیزیکی اجزای شهر، نقابی مزورانه از مشارکت های مردمی در اجرای طرح و یا مشارکت ذینفعان در فرآیند طراحی دارند که منجر به موفقت این طرح ها در اهداف اصلی خود برای توسعه و افزایش قابلیت های شهر می شود. مهم نیست تغییرات کالبدی با هزینه زیست محیطی زیاد به صورت قطعه به قطعه و با مشارکت شهروندان و خرده مالکان انجام شود یا تمامی یک بخش شهر توسط یک توسعه گر یکباره تخریب نوسازی شوند. پیامد یکسان است، روابط همسایگی دچار تغییر می شوند و بخشی از همسایگان فراموش می شوند.
در بسیاری از تصمیم سازی های شهری پس از روشن شدن هدف، از شهروندان در برنامه ریزی، طراحی و اجرای طرح شهری به منظور کاهش پیامدهای اجتماعی-فرهنگی جلب مشارکت می شود. در روش های مشارکتی از تشریک منافع نوسازی گرفته تا انتقال جامعه به املاک نوساز همواره یک عامل مشترک بوده است، این همراهی هرگز کامل نیست و بخشی از آن جامعه همسایگی مسیر جدیدی  برای خود انتخاب میکنند.
حال اگر کمی واقع بینانه تر به این تغییرات نگاه کنیم، این تغییرات لزوما در اثر تغییرات کالبدی رخ نمی دهند، هر نوع تغییر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، زمانی نیز می تواند منجر به تغییرات مشابهی شود. اگر به تاریخ بنگریم تقریبا هرگز چنین ثباتی در طول تاریخ وجود نداشته است.
در نگاهی دیگر چه کسی معیار مطلوبیت یک رفتار یا فرهنگ را مشخص میکند؟ پسندیده ترین فرهنگ ها نیز مخالفانی دارد که سلیقه دیگری دارند و چه حقی برای شهرسازان یا منتقدینشان وجود دارد که در پی ثبات جامعه هستند، جامعه ای که هموراه با تحرک اجتماعی آن است که قابل تامل است.
پس اگر نقاب مزورانه اجتماعی را از طرح های امروزی بازآفرینی حذف کنیم، طرح های بازآفرینی مانند هر تغییر ساختاری دیگری در شهر خالی از پیامدهای اجتماعی-فرهنگی نیستند، روابط اجتماعی-فرهنگی هم هرگز قابلیت ایستایی و سکون در یک شکل را ندارند. آنچه مطلوبیت یک طرح شهری را نمایان میکند، تنوع بخشی برای تامین سلایق مختلف همزمان با ایجاد فرصت برای حفظ روابط فرهنگی-اجتماعی در یک شهر است.
در یک مدل عملگرایانه می توان اینگونه بیان کرد که، اعطای حق انتخاب به شهروندان و مشارکت آنها در تصمیم گیری از ابتدا میتواند چنین فرصتی را مهیا کند که یک طرح بازآفرینی هر چند همراه با تغییرات کلان در کالبد شهری میتواند با حداقل پیامدهای فرهنگی-اجتماعی همراه باشد، لکن کوچک ترین برنامه های شهری حتی بدون تغییرات فیزیکی در کالبد شهری بدون مشارکت شهروندان در تصمیم سازی، میتوانند منجر به فجایع اجتماعی شود.
به اشتراک بگذارید